جمعه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۰

سیدارتها-هرمان هسه ، سروش حبیبی


«سیدارتها»، تلاشی‌ست در راه خردمندی. سرکشی هسه علیه پارسایی خانوادگی در صحنه‌ای هندی، آن هم افسانه‌ای، نگاشته شده است. این داستان، توضیح عقیده‌ای فردباور است و رد هر گونه مکتب و طرد جهان قدرت و ثروت و ستایش زندگی تأمل‌مدار. هسه این داستان را با نثری ساده انشا کرده است. سادگی فرزانه‌وارش یادآور زبانی کهن است. جوانان، آن را همچون اثری راه‌انداز در عرصه‌ی ادب، همچون متنی مقدس خوانده‌اند.
 
باید توجه داشت که در پایان داستان، فرزند سیدارتها از کلبه‌ی پدرش می‌گریزد؛ همان‌طور که سیدارتها خود در نوجوانی خوانهی پدرش را وامی‌گذارد. هسه پیوسته تکرار می‌کند که هر کس راه زندگی خود را به‌تنهایی می‌یابد. این اعتقاد هسه، با علاقه‌اش به انجمن‌های سری و حلقه‌های رمزمدار، ناسازگار به نظر می‌آید. این مرد تک‌رو، از اندیشه‌ی تعلق به خانواده‌ای روحانی با اعضایی در سراسر جهان پراکنده که نشانی خاص بر پیشانی دارند، لذت می‌برد.
 
به نظر می‌رسد که هسه از انگی که «سیدارتها» بر او زده است، حیرت کرده است: «از آن‌جا که در مطالعه‌ی اندیشه‌های هندی و چینی وقت زیادی صرف کرده‌ام (و این، میراث پدر و مادر و اجداد من است)، و نیز از آن‌جا که حاصل تجربه‌آزمایی‌های جدیدم را به یاری تصاویر شرقی بیان کرده‌ام، اغلب گمان می‌کردند به آیین بودا درآمده‌ام و این اسباب تفریح بسیار من می‌بود. زیرا در حقیقت، طبع خود را به این کشی، دورتر از دیگر ادیان حس می‌کردم. بعدها بود که دیدم این اِسناد چندان دور از حقیقت نبوده است. اگر گمان می‌کردم که انسان بتواند به آزادی و به طیب خاطر مذهب خود را انتخاب کند، علاقه‌ی شدیدی به یکی از مذاهب محافظه‌کار می‌داشتم و از پیروان کنفسیوس یا برهما یا مذهب کاتولیک می‌شدم. امّا با این انتخاب، از میل به قطبی‌گرایی پیروی کرده بودم و کارم تبعیت از طبعی مذهب‌دوست نمی‌بود. من بر حس اتفاق، فرزند پروتستان‌هایی پارسا نبودم. بلکه در ژرفای روحم پروتستان‌ و معترض بودم (و این با بیزاری‌ام از مسلک‌های پروتستان‌ امروزی در تناقض نیست). یک پروتستان‌ حقیقی، همان‌قدر از گردن‌گذاری بی‌قیدوشرط به مسلک خود بیزار است که به دیگر مسلک‌ها. زیرا طبع معترضش تحول را بر رکود می‌گزیند. گمان می‌کنم که از این نظر، بودا، خود پروتستان‌ بود.»
 
هرمان هسه تمام عمر پروتستان‌ باقی ماند. امّا حکمت شرق، و نیز شوق بازی، پیوسته بر روحش جاذبه‌ای شدید اعمال می‌کرد و این شوقِ بازی که در نظر او یکی از وظایف اصلی انسان بیدار شمرده می‌شد، موجب پدید آمدن اثر بزرگی بازی «گویچه‌های بلورین» گردید.

  • سیدارتها-هرمان هسه ، سروش حبیبی 

  • هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    ما را از نظرخود مطلع کنید

    در حلقه مخالفان هیتلر (۳) گرته بردار: پ. دانشی

    دانلود رایگان متن کامل کتاب الکترونیک   گویدو کنوپ شتائوفن برگ  داستانی واقعی / در حلقه مخالفان هیتلر (۳) گرته بردار: پ. دانشی