توضیح مترجم محترم درباره نشر الكترونيك این اثر:
"هفته پیش در یک سخنرانی به زبان عبری درباره خانواده خویش و اوضاع در ایران، تعریف کردم که نخستین کار ترجمه من از فرانسه به فارسی درست پنجاه وهشت سال پیش بود که کتابچه ای را در مورد زندگی رامبراند نقاش معروف هلندی قرن هیجدهم ترجمهکردم و به دفتر مجله روشنفکر که درآن دوران بهترین هفتهنامه روشنفکرانه ایران بود بردم و با سردبیر آن زنده نام ناصرخدایار دیدارکردم و این جزوه را به او سپردم.
با دقت بخشی از آن را خواند و سپس به من نگاهی کنجکاوانه انداخت وپرسید:
چه کسی این ترجمه زیبا را انجام داده است؟
من که در آن ایام شانزده سال داشتم، کمی سرخ و سفید شدم و متواضعانه گفتم:
خودم ترجمه کرده ام
شوربختانه نتوانستم آن جزوه را که به صورت پاورقی ویژه مجله روشنفکر انتشاریافت (و نخستین بار بود که این مجله جزوه جداگانه منتشر میکرد) نگاهدارم.
ولی هفته پیش دوست خوب خانم ویدا لوئیم یک لینک برایم فرستاد که این جزوه را روی اینترنت گذاشتهاند. خیلی خوشحال شدم.
انتشار جزوۀ زندگی رامبراند که در آن دوران یک اقدام ابتکاری از جانب مجله روشنفکر محسوب میشد مورد استقبال گسترده قرارگرفت و در کنار آن تشویقهای گرمی به خاطر ترجمه روان و زیبای من به مجله رسید. دکتر مصطفوی رئیس روشفنکر دستور داد بیست تومان بابت این کار به من پرداختشود و حسابدار با شگفتی بیست تومان اسکناس را شمرد و تحویل من داد که آن را در جیب شلوار گذاشتم و با خوشحالی بسیار از پله های طبقه سوم ساختمان به سوی پائین به راه افتادم و مرتبا با دست روی جیب شلوارم فشار می اوردم که ضخامت بیست تومان اسکناس را احساسکنم.
حقوق ماهیانه پدر من در آن هنگام در ارتش شاهنشاهی دویست تومان بود و به خوبی می توان غرور یک نوجوان شانزده ساله را با این پول احساس کرد.
انتشار جزوه سرگذشت رامبراند آغازگر همکاری من با مجله روشنفکر و پس از آن مجله سفید و سیاه و روزنامه کیهان بود که تا اواخر سال ۱۹۵۹ و سفر من به اسرائیل برای ادامه تحصیل در دانشگاه عبری اورشلیم ادامه یافت."
"هفته پیش در یک سخنرانی به زبان عبری درباره خانواده خویش و اوضاع در ایران، تعریف کردم که نخستین کار ترجمه من از فرانسه به فارسی درست پنجاه وهشت سال پیش بود که کتابچه ای را در مورد زندگی رامبراند نقاش معروف هلندی قرن هیجدهم ترجمهکردم و به دفتر مجله روشنفکر که درآن دوران بهترین هفتهنامه روشنفکرانه ایران بود بردم و با سردبیر آن زنده نام ناصرخدایار دیدارکردم و این جزوه را به او سپردم.
با دقت بخشی از آن را خواند و سپس به من نگاهی کنجکاوانه انداخت وپرسید:
چه کسی این ترجمه زیبا را انجام داده است؟
من که در آن ایام شانزده سال داشتم، کمی سرخ و سفید شدم و متواضعانه گفتم:
خودم ترجمه کرده ام
شوربختانه نتوانستم آن جزوه را که به صورت پاورقی ویژه مجله روشنفکر انتشاریافت (و نخستین بار بود که این مجله جزوه جداگانه منتشر میکرد) نگاهدارم.
ولی هفته پیش دوست خوب خانم ویدا لوئیم یک لینک برایم فرستاد که این جزوه را روی اینترنت گذاشتهاند. خیلی خوشحال شدم.
انتشار جزوۀ زندگی رامبراند که در آن دوران یک اقدام ابتکاری از جانب مجله روشنفکر محسوب میشد مورد استقبال گسترده قرارگرفت و در کنار آن تشویقهای گرمی به خاطر ترجمه روان و زیبای من به مجله رسید. دکتر مصطفوی رئیس روشفنکر دستور داد بیست تومان بابت این کار به من پرداختشود و حسابدار با شگفتی بیست تومان اسکناس را شمرد و تحویل من داد که آن را در جیب شلوار گذاشتم و با خوشحالی بسیار از پله های طبقه سوم ساختمان به سوی پائین به راه افتادم و مرتبا با دست روی جیب شلوارم فشار می اوردم که ضخامت بیست تومان اسکناس را احساسکنم.
حقوق ماهیانه پدر من در آن هنگام در ارتش شاهنشاهی دویست تومان بود و به خوبی می توان غرور یک نوجوان شانزده ساله را با این پول احساس کرد.
انتشار جزوه سرگذشت رامبراند آغازگر همکاری من با مجله روشنفکر و پس از آن مجله سفید و سیاه و روزنامه کیهان بود که تا اواخر سال ۱۹۵۹ و سفر من به اسرائیل برای ادامه تحصیل در دانشگاه عبری اورشلیم ادامه یافت."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
ما را از نظرخود مطلع کنید