دانلود رایگان متن کامل کتاب الکترونیک
تالان - احمد ضیا سیامک هروی
ویراستار: روحالامین امینی
طراح جلد: عصمتالله احراری
ناشر: نشر زریاب
سال ۱۳۹۲
تالان - احمد ضیا سیامک هروی
ویراستار: روحالامین امینی
طراح جلد: عصمتالله احراری
ناشر: نشر زریاب
سال ۱۳۹۲
با سپاس از جناب هروی برای ارسال کتاب به خبرنامه
دانلود از تلگرام
«تالان» روایت زندگی باشندگان روستاهای «کوه دوشاخ» است؛ منطقهای در هرات و هممرز با ایران. در این روستاها، به روایت نویسنده، مرد کمتری میتوان یافت. جوانان همه رفتهاند به مرز برای قاچاق مواد مخدر؛ برای قاچاق تریاک. منطقه پر است از زنان بیوه؛ زنانی که شوهرانشان را «قاچاق تریاک» کشته است و حالا زندگی فلاکتباری دارند.
"تالان" روایت زندگی ادهم است. گرگ زخمی که به خاطر عشقش "نازخاتون" سالها درگیر جنگ با کشمیرخان بوده است. کسی که عشقش را دریک معامله نابرابر و خیانتبار ربوده بوده. حالا فرزند سومش دختر کشمیر خان را فرارداده و جان خود و تمام مردم قریهاش را به خطر انداخته است.
ادهم که دو فرزندش را در قاچاق تریاک از دست داده است، نگران پسر سومش است و از دیگر سو نمیخواهد دوباره دشمنی دیرینه تازه شود و انسانهای بیگناه از دو سو کشته شوند. اما شخصی به نام ارتنگ بنا بر کینه شخصی پای رستم قاچاقبر را دراین گیرودار باز میکند تا از این طریق به قتل و ویرانی بپردازد و انتقام بگیرد، اما یوسف یکی از سربازان رستم، او را میکشد و ارتنگ هم زخمی میشود و آخر کار میمیرد.
دراین رمان، سرنوشت انسانها را طبعیت خشن، حمله گرگها و قاچاق مواد مخدر تعیین میکند. آدمهایی که به جز سلاح به چیزی دست نمیبرند و به جز قتل و کشتار هنری ندارند، به سادهگی عاشق میشوند و به خاطر عشقشان از هیچ جانفشانی دریغ نمیکنند. برنده میشوند و بازنده میشوند و این سرنوشت هی تکرار میشود. اما بازنده اصلی این معاملات زنان هستند.
زنان در نقش مادر، زن و خواهر عزیزترین های شان را در جنگ تریاک از دست میدهند و یا خود گروگان گرفته میشوند؛ مورد تجاوز قرار میگرند و یا به سادگی سربه نیست میشوند. آنان در بهترین صورت، معشوقههای جنگسالارانی قاچاقبر میشوند و بازهم سرنوشت محتوم در انتظارشان باقی میماند.
در تالان، پنچ شخصیت زن، محور روایت است. پنج زنی که همه تاراج میشوند. چند قاچاقبر بزرگ، که ریشههایی در خارج از دوشاخ هم دارند، حاکم مطلقاند. این قاچاقبران از نزدیکی دوشاخ با مرز ایران، سودی بزرگ میبرند. زبان این قاچاقبران، تفنگ، زدن و کشتن و بستن است. داستان از روایت زندگی ادهم آغاز میشود. او دو فرزند خود را در راه قاچاق تریاک از دست داده و حالا در تلاش است که فرزند سومش، قربانی قاچاق مواد مخدر نشود. سلیمان، فرزند ادهم، نیز دستی به چاقاق نمیزند. اما او دختری را از قریهای در غرب کوه میدزد. اینجاست که دشمنیهای دو طرف تازه میشود و شخصی به نام علیخان از این دشمنی، استفاده ابزاری میکند. او هم در راه قاچاق مواد مخدر و هم در راستای تصمیمهای سیاسیاش، از دشمنی ایجاده شده استفاده میکند.
"تالان" روایت زندگی ادهم است. گرگ زخمی که به خاطر عشقش "نازخاتون" سالها درگیر جنگ با کشمیرخان بوده است. کسی که عشقش را دریک معامله نابرابر و خیانتبار ربوده بوده. حالا فرزند سومش دختر کشمیر خان را فرارداده و جان خود و تمام مردم قریهاش را به خطر انداخته است.
ادهم که دو فرزندش را در قاچاق تریاک از دست داده است، نگران پسر سومش است و از دیگر سو نمیخواهد دوباره دشمنی دیرینه تازه شود و انسانهای بیگناه از دو سو کشته شوند. اما شخصی به نام ارتنگ بنا بر کینه شخصی پای رستم قاچاقبر را دراین گیرودار باز میکند تا از این طریق به قتل و ویرانی بپردازد و انتقام بگیرد، اما یوسف یکی از سربازان رستم، او را میکشد و ارتنگ هم زخمی میشود و آخر کار میمیرد.
دراین رمان، سرنوشت انسانها را طبعیت خشن، حمله گرگها و قاچاق مواد مخدر تعیین میکند. آدمهایی که به جز سلاح به چیزی دست نمیبرند و به جز قتل و کشتار هنری ندارند، به سادهگی عاشق میشوند و به خاطر عشقشان از هیچ جانفشانی دریغ نمیکنند. برنده میشوند و بازنده میشوند و این سرنوشت هی تکرار میشود. اما بازنده اصلی این معاملات زنان هستند.
زنان در نقش مادر، زن و خواهر عزیزترین های شان را در جنگ تریاک از دست میدهند و یا خود گروگان گرفته میشوند؛ مورد تجاوز قرار میگرند و یا به سادگی سربه نیست میشوند. آنان در بهترین صورت، معشوقههای جنگسالارانی قاچاقبر میشوند و بازهم سرنوشت محتوم در انتظارشان باقی میماند.
در تالان، پنچ شخصیت زن، محور روایت است. پنج زنی که همه تاراج میشوند. چند قاچاقبر بزرگ، که ریشههایی در خارج از دوشاخ هم دارند، حاکم مطلقاند. این قاچاقبران از نزدیکی دوشاخ با مرز ایران، سودی بزرگ میبرند. زبان این قاچاقبران، تفنگ، زدن و کشتن و بستن است. داستان از روایت زندگی ادهم آغاز میشود. او دو فرزند خود را در راه قاچاق تریاک از دست داده و حالا در تلاش است که فرزند سومش، قربانی قاچاق مواد مخدر نشود. سلیمان، فرزند ادهم، نیز دستی به چاقاق نمیزند. اما او دختری را از قریهای در غرب کوه میدزد. اینجاست که دشمنیهای دو طرف تازه میشود و شخصی به نام علیخان از این دشمنی، استفاده ابزاری میکند. او هم در راه قاچاق مواد مخدر و هم در راستای تصمیمهای سیاسیاش، از دشمنی ایجاده شده استفاده میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
ما را از نظرخود مطلع کنید