بازگویی و بازنویسی خاطرات یک دوره اندوهبار تاریخ کشور که به گفته در آن دوره “سگها رها و سنگ ها بسته بودند” به خامه زیبای محترم نبی عظیمی سرمشق شد، تا قلم های زیادی از صفوف حزب بر روی کاغذ بلغزند، و برای یاد آوری آن شب ها و روزها و لحظات دشوار حافظه ها به کا ر افتد، برذهن فشار وارد گردد تا آنرا در اختیار دیگران قرار دهند. اکثر ما نه تنها شاهد آن دوره وحشت و دهشت بودیم؛ بلکه به شکلی از اشکال درد و اندوه آن را نیز احساس کرده ایم، پدر، برادر، کاکا و ماما و یا دوست و رفیق خودرا از دست داده ایم.
امید است که این نوشته ها سبب شود تا رهبران و پیشکسوتان حزب نیز مهر خاموشی را از لب ها برداشته با بزرگواری از دست آموزان خویش بیاموزند و از آن زمانه ها، تلخی ها، قهرمانی ها و شکست ها، خیانت ها، تسلیم شدن ها و سازش های نابکاران پرده بردارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
ما را از نظرخود مطلع کنید